سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
همه این اتفاقات طی3 روز رخ داد!
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
دو اتفاق عجیب در دو نقطه از جهان جریان دارد که از قضا، شباهتهای عجیبی هم با هم دارند؛ تحولات «غزه» و «الحدیده» یمن. در هر دو نقطه مسلمانان مظلومی ساکنند که اشغالگران موی دماغشان شدهاند. در هر دو تربیتیافتگان مکتب امام در حال نبرد با اشغالگرانند، هر دو نقطه از هوا و زمین و دریا محاصره شده آن هم از سوی رژیمهایی که ریشه تشکیل هر دویشان به یک نقطه میرسد. هم خاندان سعودی و هم رژیم جعلی اسرائیل ساخته و پرداخته انگلیساند!
نحوه مبارزه در این دو جبهه نیز بیشباهت با یکدیگر نیست. در هر دو جبهه دستهای خالی در برابر ارتشهای مجهز به سلاحهای مدرن قرار دارند. حمایتهای سازمان ملل و ابزارهای فریبکارانه دیپلماتیک را هم به سلاحهای مدرن جبهه اشغالگر در این دو نقطه اضافه کنید. همینطور حضور استراتژیستهای زبده نظامی، حمایتهای ویژه تسلیحاتی، نیروهای وارداتی و اجارهای و ...
اسرائیل اگر با جمعآوری سیاهپوستان اتیوپیاییتبار و یهودیان از سراسر دنیا برای تشکیل ارتش و کشور در حال جنایت علیه فلسطینیان است، سعودیها با جمعآوری نیروهایی از کشورهای فقیر آسیایی و آفریقایی در حال جنایت در یمن هستند. غرب هم در هر دو جبهه تمام قد حضور دارد.
با دو دو تا چهارتای زمینی اگر محاسبه کنی، امروز نباید از جبهه مظلوم چیزی باقی مانده باشد. فلسطینیها امروز در غزه با بادبادک به جنگ جنگندهها، پهپادها و تک تیراندازان صهیونیست میروند و نتیجه هم میگیرند. تمام مناطق مسکونی و مزارع نزدیک به مرزهای غزه در سرزمینهای اشغالی با همین بادبادکهای آتشزا، به جهنم تبدیل شده است. وقوع 24 آتشسوزی بزرگ و کوچک طی یک روز(شنبه گذشته) در این سرزمینها از سوی منابع رسمی صهیونیست تایید شده است. یعنی هر یک ساعت یک آتشسوزی. نتانیاهو، گفته ادامه این وضع غیر قابل تحمل است و آن را «کابوس واقعی برای اسرائیل» دانسته و «لیبرمن» وزیر جنگ این رژیم هم گفته، اگر این بادبادکها جمع نشود، جوخههای ترور را در غزه به کار میبرد!
اما الحدیده. هنوز یک هفته از حملات بیسابقه و گسترده ائتلاف سعودی، فرانسه، انگلیس، رژیم صهیونیستی و امارات به این شهر بندری نگذشته که خبر میرسد، الحوثیها با پای برهنه و ابتداییترین سلاحها پوزه جبهه سعودی, عبری و غربی را به خاک مالیدند. تا همین سه روز گذشته میگفتند، الحدیده به محاصره ائتلاف سعودی درآمده و به زودی جشن پیروزی علیه انقلابیون را میگیرند. برخی مثل العربیه، بیبیسی و آسوشیتدپرس حتی تیتر زدند، الحدیده و فرودگاه مهمش به دست ائتلاف عربی افتاد! یعنی، علاوه بر حملات زمینی، دریایی، هوایی به انقلابیون، جنگ رسانهای تمامعیاری هم علیه انقلابیون به راه افتاده بود. اما سه روزه ورق به نفع انقلابیون برگشت و جبهه ظلم از این «جنگ سرنوشتساز» هم جز رسوایی، خسارات و تلفات سنگین هیچ طرفی نبست.
«سرنوشتساز» از این جهت که، در صورت شکست انقلابیون، کار برای ادامه مبارزه برای آنها خیلی سخت میشد. بندر الحدیده تنها نقطه ارتباطی انقلابیون یمن با خارج از این کشور است. ائتلاف سعودی برای حفظ روحیه مرده متحدانش هم که شده، به یک پیروزی ولو موقت در این بندر نیاز دارد. راز مشارکت مستقیم و عیان این همه کشور ریز و درشت در این نبرد، همین است. اما اوضاع امروز در این بندر کاملا تغییر کرده. اکنون که در حال مطالعه این وجیزهاید، جانشین رئیسستاد مشترک ارتش امارات در الحدیده کشته شده، نیروهای ویژه فرانسوی با قایقشان به اسارت انقلابیون در آمده، 100 نظامی آمریکایی، اسرائیلی، اماراتی و انگلیسی کشته شده، 163 نظامی ائتلاف اسیر و 153 نظامی این ائتلاف عربی هم کشته شدهاند. چندین گردان تا دندان مسلح در اطراف شهر بندری الحدیده زمینگیر شده و لحظه به لحظه در حال دادن تلفاتند، محاصره شهر توسط همین انقلابیون و پابرهنگان شکسته شده، سازمان ملل وارد میدان شده تا طبق روال همیشه، با سوء استفاده از «حقوق بشر» مانع از تکمیل رسوایی بزرگ «جبهه ظالم» شود. به طور کلی وعدهای که انصارالله در شروع این جنگ داده بود لااقل تا این لحظه، تحقق یافته است. انقلابیون وعده داده بودند الحدیده را به باتلاق ائتلاف غربی، عبری و عربی تبدیل کنند. همه این اتفاقات طی همین سه روز گذشته رخ داده است!
سعودیها قرار بود ظرف یک یا حداکثر دو هفته، نهضت انصارالله و انقلابیون یمن را جمع کنند اما این جنگ 4 سال به طول انجامیده و جبهه عظیم دشمن را به سخره گرفته است. اسرائیلیها هم
70 سالی میشود که به دنبال شکست مقاومت و فلسطینیها و تامین ابتداییترین نیاز تشکیل یک کشور یعنی «امنیت» هستند. اگر نبود خیانت ارتجاع عرب شاید این رژیم جعلی سالها پیش با همان سرعتی که ساخته شد، از روی زمین محو میشد.
راز این پیروزیها در چیست؟ چگونه میشود با بادبادک و بالن، با سنگ و چاقو، با این سلاحهای ساده و ابتدایی، پوزه آمریکا و فرانسه و انگلیس و اسرائیل و آلسعود و امارات و .... را با هم به خاک مالید؟
اینکه انصارالله و قبایل یمنی در جنگهای چریکی و زمینی تبحر دارند و فلسطینیها به دلیل 70 سال مقاومت، مقاومت را خوب آموختهاند قبول. اینکه یک یا حداکثر دو کشور یا یکی دو جنبش از مقاومت حمایت میکنند هم قبول. اما قطعا اینها، دلایل اصلی پیروزی انقلابیون پابرهنه نیست. یک دنیا در حال حمایت پنهان و آشکار از جبهه ظلم است اما این جبهه نتیجه نمیگیرد. میگیرد؟! پس دلیل اصلی کجاست؟
گفتیم این دو جبهه تربیتیافتگان مکتب نورانی خمینی کبیر هستند پس قطعا به پیروزی خویش در سایه نصرت الهی و وعده او که فرموده «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَه یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم» ایمان دارند. هیچ صاحب اعتقادی نمیتواند وجود نصرت الهی را در این پیروزیها انکار کند. اگر نصرت الهی باشد، اسرائیل و آلسعود که هیچ، میتوان «دنیا» را به دست گرفت.
«معتقدین به اصول انقلاب اسلامی ما در سراسر جهان رو به فزونی نهاده است و ما اینها را از سرمایههای بالقوه انقلاب خود تلقی میکنیم و هم آنهایی که با مرکب خون طومار حمایت از ما را امضاء میکنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبیک میگویند و به یاری خداوند کنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت. امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.» (صحیفه امام، ج 21، ص 85)
امام «نقشه راه» را نشان داده و هر کس با این نقشه حرکت کرده، نتیجه گرفته. فقط یمنیها و فلسطینیها نیستند که با این «نقشه راه» حرکت میکنند و نتیجه میگیرند. عراق، لبنان، سوریه، نیجریه و... هم با چنین نقشه راهی طعم شیرین پیروزی را یا چشیدهاند یا به زودی خواهند چشید. مگر شکستن کمر داعش با آن عقبه عظیم و پیچیده، کار همین حشدالشعبی، پابرهنگان، مدافعان حرم و تربیت یافتگان مکتب امام نبود؟!
امروز بسیج پابرهنگان و هستههای مقاومت همانطور که امام راحل میخواست، در بسیاری از کشورهای دنیا به وجود آمده است: «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است. چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان بوجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد.» (صحیفه امام، ج 21، ص 195)
این پیروزیهای شیرین با وجود تمام سختیها و موانع در همه حوزههای سیاسی، نظامی، اجتماعی و حتی اقتصادی حاصل میشود اگر، با این نقشه حرکت کنیم. انشاءالله.
برای ریزگردها در مشهد برنامه داشته باشید آقای کلانتری!
وحید تفریحی در خراسان نوشت:
«فعلا برنامه نداریم»؛ این پاسخ آقای کلانتری معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور به دغدغه مردم مشهد درباره هجوم گاه و بی گاه ریزگردهای خارجی به داخل شهر است، ریزگردهایی که همین چند هفته پیش و در اوایل خرداد هوای مشهد را چنان آلوده کرد که رکورد آلودگی هوای مشهد زده شد و با شاخص 298، بحران را به هوای مشهد کشاند. کانون های صحرای «قره قوم» در ترکمنستان و هرات در افغانستان دو کانون مهم هجوم گرد و غبار و ریزگردها به هوای مشهد اعلام شد که حالا متولی اصلی مقابله با آن اعلام می کند فعلا برنامه ای برای مقابله با آن در مشهد ندارد.
بیابان های قره قوم یکی از بزرگ ترین کویرهای شنی جهان است و حدود 70 درصد از مساحت کشور ترکمنستان را به خود اختصاص می دهد. براساس اعلام کارشناسان محیط زیستی، بیشتر آثار زیان بار صحرای قره قوم ترکمنستان متوجه استان های خراسان رضوی، خراسان شمالی و گلستان است و پیش از این بارها ورود گرد و غبار این منطقه از سوی کارشناسان محیط زیست گزارش شده است که آخرین نمونه آن در آلودگی شدید هوای مشهد در خرداد امسال نمود پیدا کرد. این بیابان که نواحی غربی، مرکزی و شمالی کشور ترکمنستان را دربر می گیرد از دریاچه آرال در شمال تا کوهستان های کپه داغ در جنوب و از رودخانه آمودریا در شمال شرق تا دریای خزر در غرب گسترش دارد. موضوع تاثیر ریزگردهای کانون گرد وغبار قره قوم ترکمنستان در آسمان استان های ایران به خصوص خراسان رضوی و مشهد، سال هاست که نگرانی هایی جدی ایجاد کرده است، هر چند ایجاد کانال بزرگ آب در این بیابان توسط دولت ترکمنستان از سال های بسیار دور برای مقابله با بلند شدن ریزگردها انجام شد ولی این اقدام آن طور که باید و شاید نتوانسته است در مقابله با ریزگردهای این بیابان و همچنین بر استان های شمالی و شرقی کشور تاثیر بگذارد.
با این توضیحات و با وجود تاثیر شدید این کانون گرد و غبار بر آسمان شهرهای مختلف کشور از جمله مشهدکه سالانه پذیرای حدود 30 میلیون زائر بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) است، این سوال وجود دارد که چطور سازمان محیط زیست کشور به عنوان متولی اصلی در پاسخ به دغدغه های مردم و افکار عمومی هیچ برنامه ای برای مقابله با این ریزگردهای خارجی که بیشتر در نیمه نخست هر سال آسمان مشهد و استان خراسان رضوی را غبارآلود و مشکلاتی را برای مردم و زائران و مسافران ایجاد می کند، ندارد؟ آیا حداقلی ترین اقدام یعنی مذاکره با کشور ترکمنستان برای رسیدن به راه حلی دوطرفه به منظور مقابله با کانون ریزگرد قره قوم و کاهش تاثیرات آن در آسمان شهرهای ایران، توقع زیادی است؟ آن هم در شرایطی که هر سال تاثیر گرد وغبار ناشی از وجود این صحرای عظیم در کشور همسایه بیشتر و بیشتر در آسمان شهرهای شمالی و شرقی ایران و به خصوص مشهد مشاهده می شود و بحرانی شدن این وضع را گوشزد می کند.
درست است که پیگیری دیپلماتیک موضوع، می تواند گام اول در زمینه مهار ریزگردهای خارجی در مشهد باشد اما می توان در گام های بعد، اقداماتی نظیر ایجاد کمربند سبز در مناطق داخلی مجاور صحرای قره قوم ترکمنستان و همچنین تقویت پوشش گیاهی این مناطق را در دستور کار قرار داد. برای این اقدام که اتفاقا به همکاری کشور همسایه هم نیاز ندارد می توان از مناطق شمال و شمال شرق کشور که در مجاورت این صحرا قرار دارد، شروع کرد تا هم اثرات آلودگی ناشی از گرد وغبار را کاهش داد و هم از وقوع بحران دیگری جلوگیری کرد. موضوعی که اتفاقا سازمان جنگل ها و مراتع کشور نیز به آن اذعان دارد و اعلام کرده است که در صورت تقویت نکردن پوشش گیاهی مناطق در مجاورت صحرای قره قوم از جمله مناطقی در استان گلستان، حصار طبیعی در برابر ریزگردها و گرد وغبار قره قوم از بین می رود و این استان سرسبز کشور را نیز در معرض بیابانی شدن قرار می دهد.
آقای رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، مردم از شما انتظار دارند برای مشکلاتی که راه حل وجود دارد، دست روی دست نگذارید و حداقل برنامه ای برای مقابله با ریزگردهای خارجی تهدیدکننده شهر مشهد داشته باشید نه این که خیلی آسوده در پاسخ به افکار عمومی از بی برنامگی خود بگویید! و این که فعلا نمی توانید برای این ریزگردها کاری بکنید.
آقای کلانتری معاون رئیس جمهور، قطعا شما بیشتر از ضرورت توجه به مشکلات شهر مشهد که سالانه از حدود یک سوم جمعیت کشور پذیرایی می کند آگاه هستید، آن هم مشهدی که خود در اطرافش حدود 17 کانون بحرانی گرد و غبار دارد و سایه ریزگردهای داخلی و خارجی در آسمانش سنگینی می کند. جالب آن که در موارد دیگری مانند دریاچه ارومیه یا ریزگردهای جنوب کشور حضرات به ضرورت اقدامات از مدت ها قبل از رسیدن به وضعیت فعلی در این مناطق اشاره می کنند حال چگونه است که وضعیت مقابله با ریزگردها در خراسان را به آینده حواله می دهند. آیا با این نگرش نباید چند وقت دیگر منتظر شنیدن این پاسخ باشیم که «اکنون دیگر دیر شده و باید از مدت ها قبل در این باره اقدامی می شد»!
مانیفست دلالان تحریم
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
نامه یکصد فعال سیاسی که اکنون دیگر باید همه آنها را اپوزیسیون محسوب کرد، یک پدیده عادی، تصادفی یا حاشیهای نیست. این نامه ادامه یک روند برنامهریزی شده، محصول یک پروژه توافق شده میان بازیگران داخلی و خارجی و در حکم تکمیل پروژه ترامپ علیه ایران توسط بازیگران و عوامل داخلی است. شبکه همکار غرب، همچون روزها و ماههای پس از فتنه 88 دوباره به میدان آمده تا سهم خود را در تکمیل پروژه فشار علیه کشور ادا کند.
این نامه ظاهرا درخواستی قدیمی و تکراری را مطرح میکند و میگوید ایران باید وارد مذاکرات مستقیم جامع و بدون پیششرط با آمریکا شود. اما اگر مسأله در چارچوب بازی بزرگی که میان ایران و آمریکا در جریان است و طراحیای که آمریکا و اسرائیل برای ماههای آینده ایران کردهاند، تحلیل شود، آنوقت مسأله به کلی صورتی دگرگون پیدا میکند.
نویسندگان نامه کذایی که سهل است، اکنون هر روزنامهخوان متوسطالحالی میداند خروج ترامپ از برجام مبتنی بر یک استراتژی برای ماههای آینده علیه ایران بوده است. اینکه این استراتژی چقدر واقعبینانه است و عملا میتواند پیاده شود یا نه، جای خود بحثی است اما تردیدی نیست که یک راهبرد بشدت خصمانه علیه ایران طراحی شده که خروج از برجام تنها نقطه آغاز آن بوده است.
این راهبرد در اصل ناشی از ضعف آمریکاست. پیشرویهای خیرهکننده ایران در محیط منطقهای، آمریکا را متقاعد کرد چارهای ندارد جز اینکه هر چه سریعتر یک راهبرد بازدارنده در مقابل ایران تعریف کند. این راهبرد بازدارنده اما بر خلاف تصور اولیه به جای تمرکز صرف روی پارامترهای منطقهای، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته است. آمریکا اینگونه ارزیابی کرده است که میتواند با تشدید فشارهای اقتصادی، میان اقتصاد و بخش دفاع در ذهن جامعه ایرانی تقابل ایجاد کند، در گام بعد نارضایتیهای خرد اقتصادی را گروگان بگیرد و اعتراضات لکهای را که عمدتا ریشه در ندانمکاری و کارنابلدی دستگاهها دارد به اعتراضات سراسری تبدیل کند و از دل این اعتراض گزینه مذاکره مستقیم، همهجانبه و بدون پیششرط با آمریکا را به عنوان تنها راهحل به افکار عمومی داخلی القا کند و درنهایت یک برجام بزرگتر که شامل تخریب همه مولفههای قدرت ملی ایران باشد روی دست کشور بگذارد. آمریکاییها میگویند در آن صورت براندازی در ایران رخ داده بدون اینکه آمریکا هزینه براندازی را پرداخته باشد و ایران مهار میشود بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک شده باشد.
ایده مذاکره مستقیم با آمریکا در این چارچوب، در واقع بخشی از یک پروژه بزرگتر است که آمریکا بشدت نیازمند طرح آن از سوی یک جریان در داخل کشور بوده است. روزی که ترامپ از برجام خارج شد، آشکار بود که اگر پروژه فشار آمریکا علیه ایران یک پروژه واقعی باشد، بالاخره باید این صدا از جایی بلند شود. کسانی که این نامه را تهیه کردهاند- اگر پس پرده آن آشکار شود- تکهای از پازل را تکمیل کردهاند که نه ترامپ و نه هیچکس دیگر بیرون ایران، قادر به تکمیل آن نبود. بدون جریانی در داخل ایران که تهدید را بزرگنمایی کند، سبد گزینههای ایران را تهی نشان بدهد، مولفههای قدرت ملی کشور را تخریب کند، مردم را بترساند و پی در پی آدرس آمریکا را به عنوان یگانه راه نجات به افکار عمومی بدهد، اساسا پروژه فشار از بیرون کار نمیکند. ماموریت «انتقال فشار به داخل» باید توسط داوطلبانی انجام میشد و اکنون میدانیم آن داوطلبان چه کسانی هستند. من ادعا نمیکنم این نامه با هماهنگی کامل طرف خارجی نوشته شده؛ ادعا در واقع بالاتر از این است: کار برخی به جایی رسیده که برای اینکه پروژه اسرائیل و آمریکا را در ایران پیاده کنند، طرف خارجی نیازی به هماهنگی با آنها هم ندارد؛ خود به خود هماهنگند! یاد آن جمله «مایکل مورل» قائممقام اسبق سیا میافتم که جایی گفته بود برنامه ما در ایران رسیدن به نقطهای است که اساسا نیاز به جاسوسی نداشته باشیم!
اما مسأله اصلی چیست؟
اولا- این نامه حاوی این آدرس برای ترامپ است که مسیر فشار و تحریم علیه ایران جواب میدهد و کسانی در ایران هستند که خروج او از برجام را نهتنها مستوجب تنبیه و مجازات نمیدانند، بلکه آمادهاند به او جایزه بدهند. امضاکنندگان این نامه «دلالان تحریم» علیه ملت ایران هستند، کسانی که در حال از بین بردن تردیدها و جمع کردن خاطر آمریکا در این باره هستند که توانسته با فشار از بیرون اختلاف داخلی ایجاد کرده و با از بین بردن برجام هستهای راه را برای تحمیل برجام فراهستهای به ایران هموار کند. اگر فردا روز تحریمها و دشواریهای بیسابقهای از راه برسد، مقصر کسانی هستند که به آمریکا کد دادند اگر فشار بیاورد میتواند امتیاز بیشتر بگیرد، درست همانند سال 88 که آمریکا ناامید و ناتوان پی راه چارهای میگشت تا اینکه کسانی از منسوبان فتنه 88 مشاوره دادند راه چاره تحریمهای فلجکننده علیه سفره مردم است. نامه یکصد فعال سیاسی دقیقا همان چیزی است که آمریکا برای تشدید فشارها به آن نیاز داشت. اپوزیسیون سازشطلب امروز برای ملت ایران از ارتش آمریکا خطرناکتر است.
ثانیا- راهحلی که ظاهرا ارائه شده در واقع هیچ ارزشی ندارد. اینطور نیست که ایران با آمریکا مذاکره نکرده و حالا تازه باید برود و این گزینه را امتحان کند. جامع یا موضوعی بودن مذاکرات هم تغییری در اصل مسأله ایجاد نمیکند. ایران در برجام با آمریکا مذاکره و توافق کرد و اکنون با بیشرمانهترین نقض عهد تاریخ مواجه است. گزینه مذاکره با آمریکا دیگر آن گزینه جذاب سابق نیست. اتفاقا امروز اصل بر این است که نباید مذاکرهای اتفاق بیفتد و کسانی که مدافع مذاکره هستند باید دلیلی اقامه کنند که نشستن و توافق کردن با موجودی مانند ترامپ، فایدهای دارد.
ثالثا- لااقل تا وقتی که تیم ترامپ سر کار است مذاکره فشار را متوقف نمیکند. از حیث تکنیکی، همانطور که مدل کرهشمالی هم نشان میدهد ترامپ قائل به تئوری رفع تدریجی تحریمها نیست و حتی اگر مذاکرات آغاز شود، از فشار به عنوان ابزاری برای صفر کردن گزینههای ایران استفاده خواهد کرد. در واقع اگر ایران چیزی از تجربه کرهشمالی آموخته باشد همین است که اصلاحطلبان و اعتدالیون چه مذاکرهکنندگان بدی بودهاند و جوانک کرهای الگوی فشار آمریکا را بهتر از آنها مدیریت کرده است. ضمن اینکه همانطور که کسانی مانند ولیرضا نصر گفتهاند فرق کرهشمالی با ایران این است که سلاح هستهای دارد و سیاست داخلی ندارد! بنابراین رفتن به مسیر کرهشمالی چیزی عاید اصلاحطلبان و اعتدالیون محترم نخواهد کرد.
الزامات و مأموریتهای قرارگاه مقابله با جنگ اقتصادی
محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:
امروز توطئه دشمن عبارت است از فشار اقتصادی به توده ملّت ایران برای اینکه اینها را خسته کنند، برای اینکه اینها را ناامید کنند؛ این را بدانید که همه باید در این زمینه تلاش کنند؛ هم دولت باید تلاش کند، هم مسئولین باید تلاش کنند...
رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز عید سعید فطر با اشاره به سناریوی دشمن برای اعمال فشار اقتصادی بر ملت ایران از تشکیل قرارگاه مرکزی فعال برای مقابله با این توطئه با حضور سه قوه سخن گفتند و فرمودند: «امروز توطئه دشمن عبارت است از فشار اقتصادی به توده ملّت ایران برای اینکه اینها را خسته کنند، برای اینکه اینها را ناامید کنند؛ این را بدانید که همه باید در این زمینه تلاش کنند؛ هم دولت باید تلاش کند، هم مسئولین باید تلاش کنند؛ دولت، یعنی مجموعه دستگاههای حاکمیتی. بحمدالله، خوشبختانه یک کانون مرکزیای برای رسیدگی به این امور با حضور رؤسای سه قوّه و فعّالانِ مسئولانِ قوای سهگانه تشکیل شده است که این مسئله -مسئله مهم اقتصاد- را قدمبهقدم دنبال کنند و تصمیمهای قاطع بگیرند و اجرا کنند؛ این کار باید انشاءالله با جدیت دنبال بشود.»
با توجه به آنکه شکلگیری چنین مجموعهای در واقع در حکم قرارگاه فرماندهی مقابله با جنگ اقتصادی تحمیلی علیه ملت ایران است، در ادامه برخی ضرورتها و بایستههای شکلگیری چنین مجموعهای در ساختار مدیریتی کشور مورد بررسی قرار میگیرد:
1- حوزه مدیریت اقتصادی عمدتاً در قوه مجریه متمرکزشده، اما میان چند وزارتخانه و سازمان تقسیمشده و ساختارهایی مانند «شورای اقتصاد» یا نتوانستهاند نقش هماهنگی لازم میان نهادهای مختلف را ایفا کنند یا برای شرایط ویژه و فوقالعاده کنونی کارا نیستند.
از سویی قوای دیگر از جمله مجلس و قوه قضائیه دارای اختیاراتی برای تصمیمگیری هستند که بر شئون اقتصادی مؤثر بوده و نیز نهادهایی در خارج دولت هستند که ظرفیتهای مفیدی برای پیشرفت اقتصادی در اختیار دارند.
وجود یک قرارگاه قدرتمند اقتصادی با حضور همه قوا و نهادهای ذیربط با اختیارات کافی میتواند فرصتهای بسیار ذیقیمتی برای مدیریت عرصه حساس اقتصاد در زمانه پیش رو فراهم آورد.
2- از آسیبهای پیش رو در حوزه مدیریت اقتصاد که در میانه جنگ اقتصادی بیشتر چالش آفرین است، حاکمیت مدیریت بوروکراتیک (دیوانسالارانه) در عرصههای تصمیم سازی و تصمیمگیری است.
این نقطه آسیبزا خصوصاً در مقاطع حساس که فشار زمانی اهمیت پیدا میکند و تصمیمگیری بهموقع و اقدام سریع لازم است، سد راه نظام در حل چالشها است.
وجود قوای سهگانه و وجود اختیارات کافی زمان لازم برای تصمیمگیری عالمانه و بهموقع را به حداقل رسانده و امکان عملیات انعطافپذیر و متناسب در هنگامه نبرد اقتصادی مهیا میسازد.
3- هنگامی که تمامیت ارضی کشوری به مخاطره میافتد و با تهاجم دشمن مواجه میشود، اصل عقلانی و منطقی اولویتبخشی دفاع بر همه مأموریتها و مسائل دیگر است.
اگر بپذیریم که آماج جنگ عظیم اقتصادی دشمن قرارگرفتهایم باید بدانیم که باوجود محدودیتها و کمبودها چارهای جز اولویتبندی نداریم و امروز مقابله با جنگ اقتصادی دشمن اولویت و مسئله اصلی و اول کشور است.
هرگونه تصمیمگیری و اقدام در کشور با ملاحظه این اولویت راهبردی باید باشد و وجود چنین نهادی در مرکزیت کار میتواند به انسجامبخشی اقدامات لازم در چارچوب ملاحظه اولویتها کمک کند.
4-آماج فشار اقتصادی دشمن، آحاد ملت ایران هستند و سناریوی نظام سلطه نیز بر همین اصل مبتنی شده است که با تقویت و تشدید گسلهای اجتماعی، امکان واگرایی مردم از نظام را فراهم آورد.
در این شرایط یکی از شاخصهای میزان موفقیت جبهه خودی در این جنگ تمامعیار، کاهش تصمیمات ناراضیساز و افزایش رضایتمندی عمومی از عملکردهای دستگاههای مسئول است.
به نظر میرسد قرارگاه مقابله با جنگ اقتصادی باید در ابتدای امر فهرستی از کانونهای تشدید نارضایتی اجتماعی و عرصههای نامطلوب مدیریتی کشور در حوزه اقتصاد تهیه و ضمن تعیین راهحلهای کوتاهمدت، نگاشت نهادی مرتبط را تهیه و ابلاغ نماید.
همچنین باید با رصد و پایش مداوم حوزه اقتصادی و اجتماعی تلاش گردد برنامههای عملیاتی و ملموس برای جامعه در جهت تقویت رضایتمندی و امیدآفرینی طراحی و اجرا گردد.
5- یکی از نقاط ضعف عمده ساختار مدیریتی کشور، انفصال و جزیرهای عمل کردن دستگاههای مختلف و نهادهای ذیربط در یک حوزه خاص است؛ بهگونهای که بسیار رخداده که مردم و مخاطبان نظام اجرایی کشور میان چندین دستگاه مرتباً به اینسو و آنسو پاس دادهشده و در آخر نیز پاسخ روشنی دریافت نمیکنند.
متأسفانه این مردم هستند که قربانی «بخشی» عمل کردن سازمانها میشوند و باید گاه ماهها و سالها صبر کنند تا اجماعی میان مسئولان برای حل مشکلی ساده و پیشپاافتاده شکل بگیرد.
چه بسیار چالشهایی که در اثر جزیرهای بودن مدیریت، از وقوع آن پیشگیری نشده و یا در مراحل ابتدایی کار درماننشده و نهایتاً به بحرانهایی با هزینههای بسیار گزافتری تبدیلشده است.
6- تجربه نهادهای فراقوهای همچون «ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی» نشان داده یکی از مهمترین چالشهای پیش روی این ساختارها «ضمانت اجرای مصوبات» است بهگونهای گاه مشاهده میشود بهتدریج برخی از این نهادها جنبه تشریفاتی پیداکرده و جلسات آن خاصیت لازم را از دست میدهند.
بنابراین باید روی سازوکارهای حقوقی لازم برای ایجاد و تقویت ضمانت اجرای مصوبات این نهاد جدید مطالعه و طراحی هوشمندانهای انجام گرفته و از ظرفیتهای قانونی موجود برای همراه سازی حداکثری سازمانهای زیرمجموعه در جهت اجرای دقیق و همافزای مصوبات حداکثر بهره را جست.
البته در باب مدیریت راهبردی دفاع در برابر تهاجم اقتصادی باید بحثهای بسیاری کرد و این مجال محدود ظرفیت پرداختن شایسته به این مهم را ندارد.
در این نوشته تلاش شد،تنها ابعادی از مهمترین ضرورتها و مأموریتها ی قرارگاه ملی مقابله با جنگ اقتصادی دشمن تبیین و بررسی گردد.
دولت از دریافتکنندگان ارز 4200 تومانی تعهد بگیرد
مهدی تقوی در روزنامه ایران نوشت:
کنترل قیمت ارز به شیوه بانک مرکزی یکی از کارهای مثبتی بود که دولت انجام داد. هر چند که انجام این امر قبل از تحت فشار قرار گرفتن دولت در مسأله ارزی ضروری بود اما تصمیم برای ارز 4 هزار و 200 تومانی توانست تا حدودی به وضعیت نابسامان این بخش کمک کند. زمانی که یک کشور با مشکلات ارزی روبهرو میشود، مهمترین کاری که باید انجام دهد مدیریت ارزهای مورد تقاضاست. با سیاستی که دولت در پیش گرفته است ارز مصوب شده به تمام گروههای متقاضی ارز داده نمیشود و بنا به نوع فعالیت و نیازهای مالی ارزی تحقق ارز صورت میگیرد.
یکی از گروههایی که در لیست ارز 4 هزار و 200 تومانی هستند کالاهای اساسی است. واردکنندگان و تولیدکنندگانی که محصولات آنها در زمره کالاهای اولویت اول است با فرآیند تعریف شده دریافت ارز میتوانند نیازهای ارزی خود را بدون مشکل و معطلی تأمین کنند. بدین جهت این افراد موظف هستند کالاهای عرضه شده در بازار را با سود معقول و ارزی که دریافت کردند به فروش برسانند. در غیر این صورت تخلف کردهاند و دولت باید با آنها برخورد کند.
بهترین راهکار برای رسیدن به چنین امری گرفتن تعهد از واردکنندگان کالاهایی است که سهمیه ارزی 4 هزار و 200 تومانی دارند.هنگام تخصیص ارز، بانک مرکزی باید از تمام واردکنندگان تعهد بگیرد که مبنای قیمتگذاری کالا با سود 10 الی 15 درصد و با ارزی که دریافت کردند باشد.
اگر تولیدکنندهای این امر را رعایت نکند در حق مردم و حتی دولت اجحاف کرده است. چرا که دولت منابع ارزی خود را در اختیار تولیدکننده و واردکننده قرار میدهد و توقع دارد که قیمتگذاریها با ارز آزاد نباشد. مردم نیز از دولت توقع ثبات قیمتها را دارند و هر گونه نوسان به مردم صدمه میزند. از اینرو برای جلوگیری از آسیبپذیری مردم، بانک مرکزی و نهادهای نظارتی باید وضعیت بازار و کارنامه کاری تولیدکنندگان و واردکنندگان را بررسی کنند.
اگر شبههای در فعالیت تولیدکنندگان و واردکنندگان کالاهای اساسی دیده شد، پرداخت ارز سهمیهای اشتباه است ، چرا که این افراد عاملی برای برهم زدن بازار هستند و مردم دیگر نمیتوانند به دولت اعتماد کنند، زیرا تصور میکنند دولت در پرداخت ارز سهلانگاری میکند و افزایش قیمتها خواسته دولت است. در صورتی که دولت برای ثبات قیمتها و کاهش نوسان بازار، پرداخت ارز با قیمت مناسب را در اولویت کاری خود قرار داده است و نمیخواهد از آن عدول کند.
همانگونه که رئیس جمهوری در جلسه ساماندهی بازار و بررسی نوسانات اخیر در قیمت برخی کالاهای مورد نیاز مردم عنوان کرده است مردم مطمئن باشند که تولید یا تأمین کالاهای مورد نیاز جامعه و حل هرگونه مشکل بخشهای تولیدی در این عرصه، اولویت دولت است و پذیرفتنی نیست که افرادی از دولت ارز 4200 تومانی بگیرند و با سودجویی در بازار با قیمت بالا و اجحاف به مردم بفروشند.
این گفته نشان میدهد که دولت و مردم از فعالیت برخی سودجویان به ستوه آمدهاند و دولت میخواهد تمام قد جلوی این افراد را بگیرد. بر این اساس ضرورت دارد که نهادهای نظارتی به صورت واقعی و همهجانبه بازار را کنترل کنند. باید پذیرفت که دولت با بازوهای نظارتی خود میتواند مشکلات به وجود آمده را حل کند و این امر مستلزم آن است که بازرسان رصد دقیق بازار را شروع کنند.
به هر ترتیب برخی از واردکنندگان میخواهند در وضعیت موجود بیشترین بهره را ببرند. بدین جهت راهکارهای عنوان شده کمک میکند تا این افراد نتوانند به سودجویی خود ادامه دهند. متأسفانه این روزها قیمت کالاها از هیچ قانون و فرآیند درستی تبعیت نمیکند. اکنون کشور به آرامش اقتصادی نیاز دارد و این امر زمانی محقق میشود که واسطهها و سودجویان از چرخه خرید و فروش کالا حذف شوند.
ایران ِضعیف، خواسته چین و روسیه
بهرام امیراحمدیان در شرق نوشت:
حضور رئیسجمهور روحانی در اجلاس اخیر شانگهای، آن هم پس از خروج ایالات متحده از برجام، سؤالاتی را درباره نوع ارتباط ایران با شرق و کشورهای منطقه ایجاد کرده است. سؤال این است؛ عضویت ایران در شانگهای به سود ایران است؟ آیا در این شرایط میتوان به حمایتهای چین و روسیه امیدوار بود؟ آنچه در حال حاضر در شانگهای میگذرد، اختلاف عمیق بین دو قدرت اصلی SCO- پکن و مسکو - درباره پیشنهاد ایران برای عضویت است. ایران که در سال 2008 برای پیوستن کامل درخواست عضویت و بارها و بارها بر این خواسته تأکید کرد اما از سال 2005 تاکنون تنها از وضعیت ناظر برخوردار است. در موعد مقرر امید ایران با وعدههای پذیرفتهنشدهای به آینده موکول میشود.
در نشست سران در سال2010، سازمان رسما توقف مهلت مقرر درباره پذیرشهای جدید را به پس از بازنویسی اساسنامه سازمان شانگهای پنج (سال 2001) موکول کرد. اما در عین حال به طور قانونی دولتهای تحت تحریمهای سازمان ملل متحد را از پذیرش عضویت محروم کرده است. اگرچه ایران دیگر تحت تحریمهای سازمان ملل متحد نیست، اختلافات داخلی برای عضویت ایران ادامه یافته تا این فرایند را از بین ببرد. پس چرا ایران میخواهد به یک سازمان که آمادگی پذیرش عضویت آن را ندارد، بپیوندد؟ اگر ایران عضو این سازمان باشد، چه منافعی خواهد داشت؟ موضوع اساسی این است که سیاست خارجی ایران و استراتژی آن مخالفت با یکجانبهگرایی ایالات متحده و مبارزه علیه تجاوزگریهای این قدرت در اطراف خود است و شانگهای مورد نظر ایران، سازمانی است که به نحوی آن را در تحلیلها «ناتوی شرق» قلمداد میکنند.
مجموع تجارت خارجی چین با ایالات متحده در سال 2016 برابر با 524 میلیارد دلار بوده است. حدود بیش از 18 درصد صادرات چین به ایالات متحده است که رتبه نخست را در بین شرکای چین دارد (روسیه با سهمی برابر با 8/1درصد در رتبه 15 و ایران با سهمی حدود 8/0درصد (هشتدهم درصد) در رتبه 28 قرار دارند). بنابراین با افزایش رویارویی نظامی با آمریکا و ساماندهی این سازمان در نگرش در این راستا، این تنها چین است که از این بازی زیان خواهد دید. به همین سبب هرگونه تغییرات در اهداف و عملکرد سازمان به سوی رویارویی با غرب، موجب ازدستدادن بزرگترین شریک تجاری چین خواهد شد. حتی چین برای جلوگیری از رویارویی نظامی در مناطق مورد مناقشه جزایر مشترک در دریای چین جنوبی و احداث جزایر مصنوعی که حساسیت آمریکا را برانگیخته و احتمال رویارویی نظامی با ایالات متحده و ناامنشدن راههای دریایی را سبب خواهد شد، ناگزیر به ایجاد بنادری در حوزه اقیانوس هند شده که در نهایت به محاصره دریایی هند و پایاندادن به سیطره دریایی این کشور منجر خواهد شد. در این شرایط ورود ایران به شانگهای بهزعم چین به معنی سوقدادن این سازمان به سمت تبدیلشدن به ناتوی شرق است و موجب افزایش گرایشهای ضدآمریکایی خواهد شد که اگرچه چین هم با آن موافق است ولی محدودیتهای اقتصادی و تجاری چین، این قدرت آسیایی را ناگزیر به تعامل با ایالات متحده میکند و حتی جنگ تجاری هر دو طرف با هم نیز نتوانسته موجب جبههگیریهای تهدیدآمیز نظامی علیه یکدیگر شود. دکتر روحانی، رئیسجمهور، در زمان شرکت در اجلاس شانگهای در 19 و 20 خرداد جاری درباره اهداف و برنامههای حضور در شانگهای اظهار کرده که این سفر به دعوت رئیسجمهوری چین و برای شرکت در هجدهمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای انجام میشود.
اساس این سازمان بر مبنای هماهنگی و همکاری برای مسئله امنیت منطقه است و امروز در دنیا شاهد معضل تروریسم، افراطیگری و بسیاری از مسائلی هستیم که ثبات و امنیت جهان و مخصوصا منطقه ما، آسیای مرکزی و غرب آسیا را تهدید میکند. رئیسجمهوری اضافه کرد: در ۴۰ سال گذشته هم در مبارزه با افراطیگری و هم در مبارزه با تروریسم، در داخل ایران و منطقه تجربیات بسیار ذیقیمتی داریم و همواره قربانی تروریسم بودهایم، اما در عین حال همواره برابر توطئههای تروریستی پیروز شدهایم. در این اجلاس بیتردید همفکریها و رایزنیهایی بین کشورهای منطقه در این زمینهها انجام خواهد شد.
سازمان همکاری شانگهای دو عضو اصلی دارد که همکاری خود را در چارچوب این سازمان تنظیم میکنند. این دو عضو دو نگرش متفاوت به حوزه عملکردی سازمان دارند. چین دومین قدرت اقتصادی جهان پس از ایالات متحده (با 12 هزار میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی در سال 2017) به عنوان امپراتوری قارهای دیدگاهی اقتصادی به سازمان دارد. عضو دیگر آن روسیه که خود را در تهدید نظامی با غرب میبیند، حضور در شانگهای را برای خود پشتیبانی سختافزاری میداند و آن را به عنوان ناتوی شرق در نظر میگیرد. این دو دیدگاه کاملا متفاوت دو عضو اصلی، سازمان را به ناکارآمدی میکشاند. در این بخش روسیه همپیمانانی دارد که جمهوریهای بازمانده از اتحاد شوروی هستند. قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان سه جمهوری آسیای مرکزی با چین هممرز هستند و در بخش میانی همچون سپری روسیه را در مواجهه با چین تقویت میکنند. ولی چین با این کشورهای آسیای مرکزی که زیر یوغ سلطه نظامی و سیاسی روسیه هستند، تنها روابط اقتصادی و تجاری دارد. دوست و متحد چین در این قلمرو پاکستان است که اگرچه با یکدیگر پیمان اتحاد دارند، ولی عملا از هم دورند و پیوستگی آنها از مناطق صعبالعبور و دور از دسترس و در قلمرو جریانهای افراطی هم در پاکستان و هم در چین عبور میکند. این مسئله کریدور اقتصادی چین -پاکستان (CPEC) را هم در آینده به چالش خواهد کشید.
از دیگر سو، چین به عنوان کشوری با محوریت و دیدگاه اقتصادی، اولویت نخست خود در حضور در این سازمان را بر پایه اقتصاد بنیان نهاده است. چین بر آن است تا با عضویت در این سازمان عمق استراتژیک برای خود به دست آورد و از تهدیدات ایالات متحده در حوزه اقیانوس آرام در امان مانده و جریان واردات انرژی و صادرات کالایی خود را برای فراهمآوردن زندگی آرام برای 3/1 میلیارد نفر جمعیت خود تدارک ببیند و مدیریت کند. تأمین نیازهای این میزان از جمعیت، چین را به قدرتی مهم در عرصه بینالمللی تبدیل کرده است. بنابراین چین نهتنها از تبدیلشدن عرصه شانگهای در راستای اهداف روسیه ناراضی است، بلکه آمال خود را در تغییر ساختار سازمان برای ایجاد امنیت و آرامش برای سهولت در راستای اقتصاد دنبال میکند. در اینجا چین با روسیه در تضاد قرار میگیرد. بخش زیادی از قلمرو مورد عمل ابتکار «یک کمربند یک راه»، چین که کشورهای زیادی را در عرصه اوراسیا درگیر روابط اقتصادی با چین خواهد کرد، در حدواسط چین و اروپا در قلمرو سازمان شانگهای قرار دارد. مطلوبیت قلمرو سازمان شانگهای برای چین حیاتی است، زیرا میتواند با تکیه بر جبهه غربی خود، از جبهه شرقی دفاع کند. چین در جنوب به هند محدود میشود که مرزی طولانی با کوهستان هیمالیا دو کشور را به هم پیوند میدهد و منطقه مورد مناقشه «کشمیر» سه عضو سازمان شانگهای (چین، هند و پاکستان) را در خود گرفتار کرده است. این مورد احداث مسیر کریدور اقتصادی چین-پاکستان را با اعتراض هند مواجه کرده است که بخش شمالی این کریدور از این منطقه مورد مناقشه کشمیر عبور خواهد کرد.
دو عضو اصلی این سازمان چین و هند با یکدیگر در رقابتی استراتژیک قرار دارند. هنوز مشکلات مرزی خود را حل نکردهاند و کشوری ثالث (پاکستان) به عنوان عاملی موازنهساز در معادله بین این دو کشور ایفای نقش میکند. در یک سازمان چین با هند و هند با پاکستان تضادی آنتاگونیستی دارند. با این حال، با گردهمآمدن در این سازمان به دنبال اهداف مشترک هستند که عمدهترین آن مبارزه با تروریسم است. هندوستان، پاکستان را متهم به حمایت از تروریسم و ناامنکردن منطقه (و بهویژه در افغانستان متحد استراتژیک هند) میکند و درعینحال پاکستان در اعلام مواضع رسمی عین همین اتهامات را به هند وارد میکند.
مواد مخدر و قاچاق اسلحه و انسان جداییطلبی از دیگر گرفتاریهای سازمان است که مرزهای پیچیده آن دسترسی به این اهداف را دشوار میکند. دراینمیان افغانستان ناامن واقع شده که عضو ناظر سازمان است و خود را قلب آسیا میداند و در همه ابتکارات ارزیابی کلیدی از قلمرو و موقعیت جغرافیایی خود دارد. با وجودی که مسائل امنیتی از اهم مسائل این سازمان است، ولی اعضا در موارد حوادث واقع در این زمینه موضعی واحد نداشتهاند. حادثه اندیجان در دره فرغانه در ازبکستان در سال 2005 که به سرکوب شدید مردم بیدفاع از سوی دولت ازبکستان منجر و از سوی غرب بهشدت محکوم شد، در درون سازمان عکسالعملی را در پی نداشت. وقایع تأسفبار ارومچی و سرکوب مسلمانان اویغور در سینکیانگ چین نیز به عنوان مسئلهای داخلی مورد اغماض دیگر اعضای سازمان قرار گرفته است.
در واقعه اوش بین ازبکها و قرقیزها که موجب کشتهشدن تعداد زیادی از مردم در این حادثه شد، سازمان موضع منفعلانهای در پیش گرفت. دخالت روسیه در وقایع سال 2008 در حمایت از جداییطلبان آبخاز و اوست (در قلمرو حاکمیتی جمهوری گرجستان) در دو واحد اداری آبخازیا و اوستیای جنوبی در گرجستان و اشغال نظامی و سپس اعلام استقلال و برقراری روابط دیپلماتیک از سوی روسیه با سکوت دیگر اعضا مواجه شد، در حالی که از دیگر اهداف سازمان مبارزه با جداییطلبی است. در اینجا روسیه به جداییطلبان گرجستان یاری رسانده و آنها را در رسیدن به استقلال کمک نظامی و سیاسی کرده است. در سال 2014 اشغال شبهجزیره کریمه در اوکراین و انضمام آن به خاک روسیه خلاف مشی سازمان شانگهای است که مبارزه با جداییطلبی را سرلوحه خود قرار داده است.
روسیه در برابر تحریمهای غرب بعد از اشغال نظامی شبهجزیره کریمه در قلمرو حاکمیتی جمهوری اوکراین، به دنبال یافتن بازاری مطمئن و امن برای انرژی خود بوده است. قرارداد فروش گاز طبیعی از منابع سیبری در شرق روسیه به چین به مبلغ 400 میلیارد دلار طی 30 سال، موجب خرسندی روسیه است ولی بهای این گاز صادراتی در این مدت از طریق خرید کالا از بازار چین پرداخت خواهد شد. این نوع تجارت روسیه را به پمپبنزین چین و بازار کالاهای چینی تبدیل خواهد کرد.
دو عضو بسیار ضعیف و کماثری مانند قرقیزستان و تاجیکستان که دارای رأی برابر با چین و روسیه و هند و پاکستان (اعضای دیگر سازمان) هستند، نمیتوانند رأی مستقلی داشته باشند و حتی ممکن است مانند تاجیکستان رأی آنها برای مواردی خاص جهت لاپوشانی برخی جریانهای موجود، مصادره شود.
قرارگرفتن دولت قدرتمندی همچون ایران در این سازمان در کنار این دو کشور کوچک آسیای مرکزی و پاکستانی که امنیت ملی ایران را تهدید میکند، چه منافعی برای ایران دارد؟ روسیه دولت قدرتمند تأثیرگذار در شانگهای هم بعید است که منافع ایران را در نظر بگیرد و ازجمله شرکایی است که بیشترین سهم را برای خود در نظر میگیرد و در غیر این صورت از بازی کنار میرود. در دوره تحریمهای شورای امنیت بر سر مسئله هستهای درست در دورهای که ایران از سوی غرب تهدید به حمله نظامی میشد و ایران نیازمند دسترسی به سامانه دفاع موشکی اس- 300 بود، روسیه در تحویل آن تعلل میکرد. چندین بار ژنرالهای روس تاریخ حمله نظامی آمریکا علیه ایران را پیشبینی کرده بودند، درعینحال سامانه اس- 300 را که پول آن را هم دریافت کرده بودند، تحویل نمیدادند.
چین در دوره تحریمهای سازمان ملل علیه ایران که خود یکی از رأیدهندگان اصلی عضو با حق وتو بود، از نفت ارزانقیمت ایران بهرهمند شد. این چه نوع سازمانی است که منافع یکدیگر را در نظر نمیگیرند؟
ایران با واقعشدن در جبهه جنوبی قلمرو شانگهای، با دراختیارداشتن شبکههای ارتباطی ریلی و جادهای بسیار مناسب در همه جهات شرقی-غربی و شمالی-جنوبی و با دراختیارداشتن بنادری به ظرفیت بیش از 200 میلیون تن در خلیجفارس و دریای عمان، کلیدیترین موقعیت را برای ارتباط قلمرو محصور در خشکی آسیای مرکزی دارد. چین در ابتکار کمربندی یک راه میتواند از قلمرو ایران بهره گیرد و از مسیر باستانی جاده ابریشم و ازطریق بینالنهرین و شامات به اروپا و شرق مدیترانه دسترسی داشته باشد. ایران قویترین ارتش را در منطقه دارد و از نظر منابع انسانی و ترکیب جمعیت در حد مطلوبی قرار دارد. در زمینه علم و تکنولوژی ایران در همه بخشها تجربیات ارزشمندی دارد که از سلولهای بنیادی تا پیوند اعضای بدن، بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی و ماشینسازی تا کشاورزی پیشرفته و تکنولوژی هستهای تا بالستیک و ماهواره، پیشرفتهایی داشته است که میتواند در صورت عضویت در شانگهای با دیگر اعضا تجربیات خود را مبادله کند. ایران نیازی به بهرهگیری از امکانات شانگهای ندارد، زیرا خود به آبهای آزاد و شبکههای ارتباطی دسترسی دارد. این شانگهای است که به ایران نیاز خواهد داشت.
ایران نباید مانند ترکیه پشت دروازههای عضویت در اتحادیه اروپا منتظر بماند. سیاست خارجی ایران برمبنای «نه شرقی، نه غربی» استوار است. نزدیکی بیش از اندازه به شرق به همان اندازه نزدیکی به غرب برای ایران زیانبار است. ایران از نظر بهرهمندی از منابع اثباتشده گاز طبیعی مقام اول جهان را دارد. ایران در شانگهای نمیتواند در کنار روسیه در زمینه گاز عرض اندام کند. جایگاه ایران در اروپاست که هم به گاز ایران نیاز دارد و هم سرمایه و تکنولوژی دارد که ایران نیازمند به آن است. روسیه ایران را از حضور در بازار اروپا دور میکند تا خود یکهتاز عرصه فروش گاز طبیعی و استفاده از آن بهعنوان ابزار تحمیل اراده سیاسی خود باشد. مادامی که ایران در ساختارهای وابسته و تحت نفوذ مستقیم روسیه، مانند شانگهای، امنیت دستهجمعی و اتحادیه اوراسیایی باشد، از دسترسی به تکنولوژیهای پیشرفته، سرمایهگذاری خارجی و ادغام در ساختارهای تأثیرگذار اقتصادی-سیاسی جهانی دور خواهد ماند. امپراتوریهای قارهای از امپراتوریهای اقیانوسی کمخطرتر نیستند.